ترجمه
بىشك، نمىتوانى دعوت خود را به گوش مردگان برسانى، ونمىتوانى كران را آنگاه كه روى برمىگردانند و پشت مىكنند، فراخوانى (و حقیقت را به آنان بفهمانى).
تو هدایت كننده كوران از گمراهیشان نیستى؛ تو فقط مىتوانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه به آیات ما ایمان آوردهاند و در برابر حقّ تسلیم هستند.
نکته ها
مرگ و حیات در فرهنگ قرآن، هم به مرگ و حیات طبیعى و مادّى گفته مىشود و هم به مرگ و حیات معنوى.
قرآن، كسانى را كه تحت تأثیر كلام حقّ قرار نمىگیرند، مرده مىداند «انّك لا تسمع الموتى» چنانكه مكرّر مىفرماید: شهدا را مرده ندانید، آنان زنده و شادمانند و به یكدیگر نوید مىدهند و از رزق الهى كامیابند. بنابراین، زندههاى سنگدل و لجوج، مردهاند، و شهیدان كه از دنیا رفتهاند، زندهاند. بهتر است مسئله را كمى باز و روشن كنیم:
مراحل حیات
حیات، داراى مراحلى است:
1. حیات نباتى. قرآن مىفرماید: «یحیى الارض بعد موتها»(79) خداوند زمین را بعد از مرگ به وسیلهى باران زنده مىكند.
2. حیات حیوانى. قرآن مىفرماید: «یحییكم»(80) ما به شما حیات دادیم.
3. حیات روحى. «لینذر مَنكان حیّاً»(81) تا افراد زندهرا هشدار دهى. یعنى كسانى كه عقل و فطرت سالم دارند ونیز مىفرماید: دعوت انبیا براى حیات شماست، «دعاكملمایحییكم»(82)
4. حیات سیاسى واجتماعى. «ولكم فى القصاص حیاة»(83) اگر با اجراى حكم قصاص، عدالت برقرار كردید، جامعه زنده است (وگرنه جامعهى مردهاى دارید).
5. حیات اخروى. «یالیتنى قدّمت لحیاتى»(84) اى كاش براى حیات و زندگى حقیقى در آخرت چیزى مىفرستادم و ذخیرهاى مىاندوختم.
پاسخ یك اشكال
در تفسیر نمونه(85) مىخوانیم: فرقهى وهّابیون، آیهى «انّك لاتسمع الموتى» را دستاویز تفكّر انحرافى خود قرار داده، مىگویند: پیامبر اكرم از دنیا رفته وهیچ سخنى را نمىشنود، بنابراین معنا ندارد كه ما پیامبر را زیارت كنیم وخطاب به او مطالبى را بیان كنیم.
پاسخ فرقهى مذكور این است كه آیه در مقام یك تشبیه اجمالى است؛ نظیر تشبیه قلب سنگدلان به سنگ در تأثیر ناپذیرى، «قلوبكم ... كالحجارة»(86) نه اینكه قلب آنان در همه چیز مثل سنگ است، زیرا قرآن، حیات برزخى را دربارهى شهدا پذیرفته ونسبت به آن، روایاتى از شیعه و سنّى نقل شده است:
1. محمّدبن عبدالوهّاب در كتاب الهدیة السنیه، ص 41، مىگوید: پیامبر بعد از وفاتش داراى حیات برزخى، برتر از حیات شهداست و سلام كسانى را كه به او سلام مىدهند مىشنود.
2. روایات فراوانى در كتب شیعه واهلسنّت، در این زمینه آمده است كه پیامبر و امامانعلیهم السلام سخن كسانى را كه بر آنها از دور و نزدیك، سلام مىدهند مىشنوند و پاسخ مىدهند و حتّى اعمال مردم بر آنان عرضه مىشود.(87)
3. ما خود شاهد هزاران نمونه از توسلاتى هستیم كه عین سخن و درخواست افراد متوسّل، لباس عمل پوشیده است.
4. در صحیح بخارى مىخوانیم: رسول خداصلى الله علیه وآله با كفّار هلاكشدهى جنگ بدر گفتگو مىكرد و همین كه مورد سؤال عمر قرار گرفت، فرمود: «والّذى نفس محّمد بیده ما انتم باسمَع» به خدایى كه جانم در دست اوست، شما از آنان شنواتر نیستید.(88)
5. حضرت علىعلیه السلام در پایان جنگ جمل فرمود: لاشهى كعببن سور را بنشانند، سپس به او كه هلاك شده بود فرمود: واى بر تو كه علم و دانش، تو را سودى نبخشید و شیطان تو را گمراه كرد و به دوزخ فرستاد.(89)
پيام ها
1- كار كوردلان را به خداوند واگذار كن. «فتوكّل... انّك لا تسمع الموتى»
2- اگر شنونده سنگدل باشد، سخن حقّ از گویندهى پاك و شایسته نیز در او اثرى ندارد. آرى، لامپ سوخته با اتّصال به هیچ برقى روشن نمىشود. «انّك على الحقّ المبین - انّك لا تسمع الموتى»
بر سیه دل چه سود خواندن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ
3- بىاثر بودن تبلیغ پیامبران، به خاطر ابهام در كار نیست، بلكه به خاطر كوردلى منكران است. «اِنّك على الحقّ المبین - انّك لا تسمع الموتى»
4- ایمان به منزلهى روح در كالبد است. كسانى كه با دیدن معجزه وشنیدن منطق، ایمان نمىآورند، لاشهاى بىروح و مرده هستند. «انّك لا تسمع الموتى» آرى حقّ شنوى و حقّ پذیرى، نشانهى سلامت روح است.
5 - اگر انسان به یقین برسد، اعراض مردم در او اثرى ندارد. «انك على الحق المبین - ولّوا مدبرین»
6- افراد كر مىتوانند با اشاره چیزى بفهمند، ولى افراد شنوا كه به حقیقت پشت كرده واز اهل حقّ دور شدهاند، اشارات را هم نمىفهمند. «ولّوا مدبرین»
7- بدتر از اعراض، تداوم اعراض است. «ولّوا مدبرین»