ترجمه
و (بیادآر) هنگامى كه بامدادان (براى جنگ اُحد) از نزد خانوادهات بیرون شدى (تا) مؤمنان را در مراكزى براى جنگیدن جاى دهى، و خداوند (به گفتار و كردار شما) شنوا و داناست.
نکته ها
سیمایى از جنگ اُحُد
سال دوّم هجرى، كفّار قریش با دادن هفتاد كشته و هفتاد اسیر در جنگ بدر شكست خورده و به مكّه بازگشتند. ابوسفیان گفت: بر كشتهها گریه نكنید، تا عقدهها خالى نشود و كینهها باقى بماند. همگى شعارِ انتقام سر دهید و من نیز تا انتقام نگیرم با همسرم همبستر نخواهم شد.
سال بعد، كفّار مكّه با سه هزار سوار و دو هزار پیاده وتجهیزات كامل به قصد جنگ با مسلمین به سوى مدینه حركت كردند. عبّاس عموى پیامبر كه تا آن روز اسلام نیاورده بود و در مكّه زندگى مىكرد، به خاطر علاقه ومحبّت زیادى كه به پیامبر داشت، ماجراى حركت وحملهى كفّار را در نامهاى محرمانه توسّط مردى از قبیله بنىغفّار نزد پیامبر فرستاد. همین كه رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله از ماجرا با خبر شد، گروهى را از مدینه براى كسب اطلاعات بیشتر به سوى مكّه فرستاد. مأموران در بازگشت، حركت قواى كفّار به سركردگى ابوسفیان را تأیید كردند.
پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله در روز جمعه جلسهاى تشكیل داده و با مسلمانان در این مورد مشورت فرمودند. در این جلسه دو نظریّه مطرح شد:
1- در مدینه بمانیم ودر كوچهها سنگر بگیریم تا همه بتوانند به ما كمك كنند.
2- از مدینه خارج شده و در بیرون شهر بجنگیم.
نظریّهى دوّم كه همراه با حماسه و اظهار شجاعت بود، جوانان را جذب و طرفداران بیشترى پیدا كرد و در نتیجه رأى بر آن شد كه از شهر خارج شوند. با اینكه نظر مبارك شخص پیامبر صلى الله علیه وآله ماندن در شهر بود، ولى به احترام احساسات جوانان، از رأى خود صرف نظر كرد. پس پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله همراه یك نفر براى آماده كردن اردوگاه از شهر مدینه خارج شده و محلى را در دامنه كوه اُحد كه شرایط نظامى خوبى داشت، برگزید. آنگاه پیامبر در خطبههاى نماز جمعه مردم را از ماجرا مطلع فرموده و پس از نماز با هزار نفر از مهاجرین و انصار رهسپار اردوگاه جنگ شدند. فرمانده این جنگ شخص رسول خدا صلى الله علیه وآله بودند. حضرت چند پرچم را برافراشتند كه بعضى بدست مهاجرین و بعضى بدست انصار سپرده شد.
حركت از مدینه تا اردوگاه احد پیاده بود و رسول خدا صلى الله علیه وآله از اصحاب در طىّ حركت سان مىدیدند وصفوف را منظّم مىفرمودند. پیامبر در بازدید از صفوف، افراد تازهاى را دیده وسؤال فرمودند: شما كیستید؟ گفتند: ما از یهودیانِ مدینه هستیم كه براى كمك به شما آمدهایم. حضرت با كمى تأمّل فرمودند: براى جنگ با مشرك، از مشرك كمك نمىگیریم. وبه همین دلیل از هزار نفر لشگر اسلام سیصد نفر كم شدند. البتّه بعضى گفتهاند كه همهى این سیصد نفر، یهودى نبودند بلكه مسلمانانى مانند عبداللّهبن اُبىّ هم بودند كه چون حركت مسلمانان با رأى آنان مبنى بر سنگر گرفتن در شهر موافق نشده بود، در میان راه جدا شدند.[140]
پیامبرصلى الله علیه وآله نماز صبح را با هفتصد نفر در احد اقامه كردند، و عبداللّهبن جبیر را با پنجاه نفر از تیراندازان ماهر، مأمور حفظ دهانهى حسّاس كوه قرار داده و سفارش فرمودند كه هرگز این منطقه را خالى نكنید.
ابوسفیان نیز خالدبن ولید را همراه با دویست نفر سرباز مأمور نمود تا هرگاه نگهبانان از دهانه كوه غفلت نمایند، از پشت سر به سپاه اسلام حمله ور شوند.
سرانجام دو لشگر در برابر یكدیگر صف آرایى كردند. ابوسفیان به نام بتها و زنان زیبا، و رسول خدا صلى الله علیه وآله به نام خداوند متعال، سپاه خود را تشویق مىكردند. از لشگر مسلمانان فریاد اللّه اكبر، و از سپاه كفر صداى دُفّ و نى بلند بود.
جنگ كه شروع شد، مسلمانان با یك حملهى سریع لشگر قریش را درهم شكستند و سپاه كفر پا به فرار گذاشته و مسلمانان آنها را تعقیب نمودند. بعضى از مسلمانان به خیال شكست قطعى كفّار سرگرم جمعآورى غنائم شدند و نگهبانانِ دهانهى كوه نیز برخلاف سفارشات اكید رسول الله صلى الله علیه وآله به طمع جمع آورى غنائم، منطقهى تحت حفاظت خود را رها كردند. در این هنگام خالدبن ولید با دویست نفر سپاه خود كه در كمین بودند، از فرصت استفاده نموده و از پشت به سپاه اسلام حمله كردند.
ناگهان مسلمانان خود را در محاصره كفّار دیدند. حمزه عموى گرامى پیامبر شهید شد و جز افراد معدودى كه پروانهوار گرد وجود مبارك رسولالله بودند، بقیه مسلمانان پا به فرار گذاشتند.
در این جنگ نقش علىّبن ابىطالب علیهما السلام از همهى افراد بیشتر بود، به نحوى كه شمشیر آن حضرت شكست وپیامبر صلى الله علیه وآله شمشیر خود را كه ذوالفقار نام داشت به آن حضرت داد و على علیه السلام از ایشان حفاظت مىكرد. در این جنگ شصت ضربه و زخم بر پیكر مبارك على علیه السلام وارد شد. امام صادق علیه السلام فرمود: پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله جبرئیل را در میان زمین و آسمان دید كه مىگوید: «لا فتى الاّ علىّ لاسَیف الاّ ذوالفقار»
یكى از كفّار مكّه به نام ابن قمعه، سرباز فداكار اسلام مَصعب را به خیال اینكه او پیامبر است، شهید كرد و فریاد زد: به لات و عزّى سوگند كه محمّد كشته شد. كفّار به شهادت رسول خدا مطمئن شده و راه مكّه را در پیش گرفته و جنگ را رها كردند و عملاً این شعار به نفع مسلمانان تمام شد. در این میان مسلمانان نیز با شنیدن شایعه شهادت رسول خدا با ترس و وحشت پا به فرار گذاشته و بعد از با خبر شدن از زنده بودن پیامبر بازگشته و از آن حضرت عذرخواهى كردند. در این جنگ هفتاد تن از مسلمانان شهید و عدّهى زیادى نیز مجروح شدند.[141]
پيام ها
1- روزهاى حسّاس گذشته را فراموش نكنیم وبه عنوان سند تجربه، بیاد آوریم. «و اذ غدوت...»
2- در آستانه جنگ باید از خانواده دل كند. «واذ غدوت مناهلك...»
3- برنامهریزىهاى فنّى، جغرافیایى و طبیعى عملیات نظامى، باید قبل از حملهى دشمن صورت گیرد. «واذ غدوت... تبوّىء»
4- فرماندهى جنگ و انتخاب پایگاهها و مناطق استراتژیك دفاعى، به عهدهى شخص پیامبر و رهبر مسلمانان است. «تبوّىء المؤمنین مقاعد للقتال»