ترجمه
(یوسف) گفت: مرا بر خزانههاى این سرزمین (مصر) بگمار، زیرا كه من نگهبانى دانا هستم.
نکته ها
سؤال: چرا یوسف پیشنهاد اعطاى مسئولیّت براى خود را مطرح كرد؟ یا به تعبیر دیگر؛ چرا یوسف طلب ریاست كرد؟
پاسخ: او از خواب پادشاه مصر، احساس خطر و ضرر براى مردم كرد و خود را براى جلوگیرى از پیشآمدهاى ناگوار اقتصادى، لایق مىدانست، پس براى جلوگیرى از ضرر، آمادگى خود را براى قبول چنین مسئولیّتى اعلام كرد.
سؤال: چرا یوسف از خود تعریف و تمجید كرد، مگر نه این است كه قرآن مىفرماید: «فلا تزكّوا انفسكم»(86) خود را نستایید؟
پاسخ: ستایش یوسف، ذكر قابلیّتهاو توانایىهاى خود، براى انجام مسئولیّت بود، كه مىتوانست جلو آثار سوء قحطى و خشكسالى را بگیرد، نه به خاطر تفاخر و سوء استفاده.
سؤال: چرا یوسف با حكومت كافر همكارى كرد؟ مگر قرآن از آن نهى نكرده است. «و لا تركنوا الى الّذین ظلموا...»(87)
پاسخ: یوسف، براى حمایت از ظالم این مسئولیّت را نپذیرفت، بلكه به منظور نجات مردم از فشار دوران قحط سالى، به این كار اقدام نمود. یوسف هرگز حتّى یك كلمه تملّق هم نگفت. رجال سیاسى، معمولاً به هنگام خطر مردم را رها كرده و فرار مىكنند، ولى یوسف باید مردم را حفظ كند. بگذریم از اینكه اگر نمىتوان رژیم ظالمى را سرنگون كرد و تغییر داد، باید به مقدارى كه امكان دارد از انحراف و ظلم جلوگیرى كرد و بخشى از امور را بدست گرفت و فعالیّت نمود.(88)
در تفسیرنمونه آمده است: مراعات «قانون اهم و مهم» از نظر عقل و شرع یك اصل است. شركت در نظام حكومتى شرك، جائز نیست ولى نجات یك ملّتى از قحطى مهمتر است. به همین دلیل، یوسفعلیه السلام مسئولیّت سیاسى نپذیرفت، تا مبادا كمك به ظالم شود، مسئولیّت نظامى نپذیرفت، تا مبادا خون به ناحقّى ریخته شود. فقط مسئولیّت اقتصادى آن هم براى نجات مردم را برعهده گرفت.(89) امام رضاعلیه السلام فرمود: هنگامى كه ضرورت ایجاب كرد كه یوسف سرپرستى خزائن مصر را بپذیرد، خود پیشنهاد داد.(90)
علىبن یقطین نیز به سفارش امام كاظمعلیه السلام در دستگاه بنىعباس وزیر بود. وجود اینگونه مردان خدا مىتواند پناهگاه مظلومان باشد. امام صادقعلیه السلام فرمود: «كفّارة عمل السلطان، قضاء حوائج الاخوان» كفارهى كار حكومتى، بر آوردن نیازمندى برادران دینى است.(91)
از امام رضاعلیه السلام پرسیدند: شما چرا ولایتعهدى مأمون را پذیرفتهاید؟ در جواب فرمود: یوسف كه پیامبر بود در دستگاه مشرك رفت، من كه وصىّ پیامبرم، در دستگاه شخصى كه اظهار مسلمانى مىكند رفتهام بگذریم كه پذیرفتن من اجبارى است، در حالى كه یوسف علیه السلام با اختیار وبه خاطر اهمیّت موضوع، آن مسئولیّت را پذیرفت.(92)
هنگامى كه یوسف مقام ومنزلت پیدا كرد، تقاضاى دیدار والدین نكرد، بلكه تقاضاى مسئولیّت خزانهدارى نمود، زیرا دیدار جنبهى عاطفى داشت و نجات مردم از قحطى، رسالت اجتماعى او بود.
امام صادقعلیه السلام خطاب به گروهى كه اظهار زهد كرده و مردم را دعوت مىكردند كه همانند آنان زندگى را بر خود سخت بگیرند... فرمود: شما در بارهى یوسفِ پیامبر، چگونه فكر مىكنید كه به پادشاه مصر گفت: «اجعلنى على خزائن الارض» و كار یوسف به آنجا رسید كه همهى كشور و اطراف آن تا یمن را در اختیار گرفت... در عین حال نیافتیم كسى را كه این كار را بر او عیب گرفته باشد.(93)
در روایتى از امام رضاعلیه السلام آمده است: یوسفعلیه السلام در هفت سال اوّل، گندمها را جمعآورى و ذخیره مىكرد و در هفت سال دوم كه قحطى شروع شد، آنها را به تدریج و با دقّت در اختیار مردم، براى مصارف روزمره زندگىشان قرار مىداد و با دقت و امانتدارى، كشور مصر را از بدبختى نجات داد. یوسف در هفت سال دورهى قحطى، هرگز با شكم سیر زندگى نكرد، تا مبادا گرسنگان را فراموش كند.(94)
در تفسیر مجمعالبیان و المیزان از نوع عملكرد یوسفعلیه السلام اینگونه یاد مىشود: وقتى قحط سالى شروع شد؛ حضرت یوسف در سال اوّل، گندم را با طلا و نقره، در سال دوم، گندم را در مقابل جواهر و زیورآلات، در سال سوم، گندم را با چهارپایان، در سال چهارم، گندم را در مقابل بردهها، در سال پنجم، گندم را با خانهها، در سال ششم، گندم را با مزارع و در سال هفتم، گندم را با برده گرفتن خود مردم معامله نمود. وقتى سال هفتم به پایان رسید، به پادشاه مصر گفت: همهى مردم و سرمایههایشان در اختیار من است، ولى خدا را شاهد مىگیرم و تو نیز گواه باش، كه همهى مردم را آزاد و همهى اموال آنان را برمىگردانم و كاخ و تخت و خاتم (مهر وانگشتر) ترا نیز پس مىدهم. حكومت براى من وسیلهى نجات مردم بود، نه چیز دیگر، تو با آنان به عدالت رفتار كن.
پادشاه با شنیدن این سخنان، چنان خود را در برابر عظمت معنوى یوسف كوچك و حقیر یافت كه یكباره زبان به ذكر گشود و گفت: «أشهد أن لاالهالااللَّه و أنّك رسوله» من هم ایمان آوردم، ولى تو باید حاكم باشى. «انّك الیوم لدینا مكین أمین»
در انتخاب و گزینش افراد، به معیارهاى قرآنى توجّه كنیم. علاوه بر «حفیظ و علیم» بودن، معیارهاى دیگرى در قرآن ذكر شده است، از آن جمله:
1. ایمان. «افمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً لایستوون»(95)
2. سابقه. «والسابقون السابقون . اولئك المقربون»(96)
3. هجرت. «والذین آمنوا و لم یهاجروا ما لكم من ولایتهم من شىء»(97)
4. توان جسمى و علمى. «و زاده بسطة فىالعلم و الجسم»(98)
5. اصالت خانوادگى. «ماكان ابوك امرء سوء»(99)
6. جهاد و مبارزه. «فضل اللَّه المجاهدین علىالقاعدین اجراً عظیما»(100)
پيام ها
1- هر جا لازم باشد، باید داوطلب مسئولیّتهاى حسّاس شد. «قال اجعلنى...»
2- نبوّت، از حكومت و سیاست جدا نیست، همچنان كه دیانت، از سیاست جدا نیست. «اجعلنى على خزائن الارض»
3- در به كارگیرى افراد لایق، علاقه شخصى او در نظر گرفته شود. «اجعلنى على خزائن الارض...»*
4- ابتدا احراز شایستگى، سپس درخواست مسئولیّت. «استخلصه... اجعلنى...»*
5 - وقتى در كارى مهارت دارید، اعتماد به نفس داشته باشید و خود را عرضه كنید. «اجعلنى على خزائن الارض»*
6- در هر موقعیّتى كه فرد قرار دارد باید به نظرات افراد پایینتر و مشاوران امین توجّه داشته باشد. (عزیز مصر به پیشنهاد یوسف كه گفت: «اجعلنى على خزائن الارض»، توجّه كرد و آن را پذیرفت.)*
7- تابعیّت منطقهاى، اصل نیست. یوسف مصرى نبود، ولى در حكومت مصر وارد شده و مسئولیّت گرفت. (ملّىگرایى، ممنوع) «اجعلنى على خزائن الارض»
8 - به هنگام ضرورت، بیان لیاقت و شایستگى خود، منافاتى با توكلّ و زهد و اخلاص ندارد. «انّى حفیظ علیم»
9- از مجموعه دو وصفى كه پادشاه از یوسفعلیه السلام بیان كرد؛ «مكین ، امین» و دو صفتى كه یوسف براى خود بیان نمود؛ «حفیظ ، علیم» اوصاف كارگزاران شایسته به دست مىآید: قدرت، امانت، پاسدارى و تخصص.
10- در برنامهریزى ونظارت بر مصرف، باید سهم نسل آینده حفظ و مراعات شود. «حفیظ علیم»