ترجمه
(سرزمین كنعان را قحطى فراگرفت)و (در پى مواد غذایى) برادران یوسف (به مصر) آمدند و بر او وارد شدند آنگاه (یوسف) آنان را شناخت ولى آنها او را نشناختند.
نکته ها
طبق پیشبینى و پیشگویى یوسف، مردم هفت سال در وفور نعمت و باران بودند، ولى بعد از آن، هفت سال دوم فرا رسید و مردم دچار قحطى و خشكسالى شدند. دامنه قحطى از مصر به فلسطین و كنعان رسید. یعقوب به فرزندان خود گفت: براى تهیه گندم به سوى مصر روانه شوند.
آنان وارد مصر شده و درخواست خود را عرضه كردند. یوسف در میان متقاضیان غلّه، برادران خود را دید، امّا برادران یوسف را نشناختند و حقّ هم همین بود، زیرا از زمان انداختن یوسف به چاه تا حكومت او در سرزمین مصر، حدود بیست تا سى سال فاصله شده بود. یوسف وقتى از چاه بیرون آمد، نوجوان بود، «یا بشرى هذا غلام» چند سالى در خانه عزیز، خدمتكار بود و سالها نیز در زندان به سر برد و از زمان آزادى او از زندان نیز هفت سال (دوره وفور نعمت و پر آبى) گذشته بود و حال كه سالیان قحطى بود، برادران به مصر آمده بودند.
پيام ها
1- در زمان قحطى، جیرهبندى لازم است و هركس باید براى گرفتن سهمیه، خود مراجعه كند تا دیگران به نام او سوء استفاده نكنند. «اخوة» با اینكه مىتوانستند یك نفر را به نمایندگى بفرستند، همه برادران آمدند.
2- در زمان قحطى اگر منطقههاى دیگر از شما كمك خواستند، كمك كنید. «و جاء اخوة یوسف»
3- در وقت نیاز و تنگدستى ساكن و راكد نباشید و حتّى از دیگر كشورها كمك بگیرید. «و جاء اخوة یوسف»*
4- گاهى ظالم محتاج مظلوم مىشود. «و جاء اخوة یوسف» (كوه به كوه نمىرسد، آدم به آدم مىرسد.)*
5 - ملاقات مردم حتّى غیر مصریان با یوسف، امرى سهل و آسان بود. «جاء اخوة... فدخلوا» (سران حكومتها باید برنامهاى اتخاذ كنند كه ملاقات مردم با آنان به آسانى صورت بگیرد.)
6- خاطرات دوران كودكى در ذهن نقش مىبندد و از بین نمىرود. «فعرفهم و هم له منكرون»*
(برادران در بزرگى با یوسف محشور بودند؛ ولى یوسف در كودكى آنها را دیده بود، لذا یوسف آنها را شناخت ولى آنان یوسف را نشناختند).*