ترجمه
(یوسف گفت:) این پیراهن مرا ببرید و آنرا بر صورت پدرم بیفكنید (تا) بینا شود و همه كسان خود را نزد من بیاورید.
نکته ها
در داستان حضرت یوسف، پیراهن او در چند جا مطرح شده است؛
الف: «و جاؤا على قمیصه بدم كذب» برادران، پیراهن یوسف را با خون دروغین آغشته كرده و نزد پدر بردند كه گرگ یوسف را خورد.
ب: «قدّ قمیصه من دبر» پیراهن از پشت پاره وسبب كشف جرم و مجرم شد.
ج: «اذهبوا بقمیصى» پیراهن موجب شفاى یعقوب نابینا مىشود.
اگر پیراهنى كه جوار یوسف است نابینا را بینا مىكند، پس در تبرك به مرقد و صحن و سرا و درب و دیوار و پارچه و هر چیز دیگرى كه در جوار اولیاى خدا باشد، امید شفا هست.
تا اینجا مرحله شناسایى یوسف، عذرخواهى از او وعفو وگذشت یوسف و طلب عفو الهى، طى شده است، ولى هنوز نابینایى پدر كه از آثار جرم برادران است، وجود دارد. در این آیه راه حل این مشكل ارائه مىشود.
ضمناً در روایت آمده است كه یوسف گفت: كسى پیراهن مرا براى پدر ببرد كه پیراهن خونى مرا پیش او برده بود تا همانگونه كه پدر را دل آزرده كرده با این پیراهن دلشاد سازد.
در روایات آمده است: یوسف برادران خود را هر روز و شب سر سفره خود مىنشاند و آنها احساس شرمندگى مىكردند، به یوسف پیغام دادند كه سفره ما جدا باشد، چون چهره تو ما را شرمنده مىكند!.
یوسف پاسخ داد: امّا من افتخار مىكنم كه در كنار شما باشم و با شما غذا بخورم. روزگارى مردم كه مرا مىدیدند، مىگفتند: «سبحان من بلّغ عبداً بیع بعشرین درهماً ما بلغ» منزّه است خدایى كه بردهى بیست درهمى را به عزّت رساند. امّا امروز وجود شما براى من عزّت است. حالا مردم مىدانند كه من برده و بىاصل و نسب نبودهام. من برادرانى مثل شما و پدرى همانند یعقوب داشتهام، ولى غریب افتاده بودم.(136) (اللَّهاكبر از این فتوّت و جوانمردى)
نقل شده است مرحوم آیتاللَّهالعظمى حاج شیخ عبدالكریم حائرى یزدى كه براى معالجه از اراك به سمت تهران حركت كرده بود، شبى را در قم ماندند. مردم از ایشان تقاضا كردند كه حوزه علمیه خود را از اراك به قم منتقل كند، چون قم حرم اهلبیتعلیهم السلام و مدفن حضرت معصومهعلیها السلام است. ایشان استخاره كردند و این آیه آمد: «و اتونى باهلكم اجمعین»
پيام ها
1- تبرّك به اشیائى كه مربوط به اولیاى خداست، جایز است. «اذهبوا بقمیصى» (پیراهن یوسف، چشم نابینایى را بینا مىكند.)
2- كسى كه با هوى و هوس مبارزه كند، حتّى لباسش نیز از مقدسات مىشود. «بقمیصى»
3- تنها دیدن اشیاى مقدّس براى تبرّك كافى نیست، باید آن را لمس كرد. «القوه على وجه ابى»*
4- حزن و شادى در نور چشم اثر دارد. «و ابیضّت عیناه من الحزن ... یأت بصیراً» شاید به همین دلیل فرزند خوب را «قرةالعین» نامیدهاند. (البتّه اگر نخواهیم از بُعد معجزه بررسى كنیم.)
5 - وصال، دل پیر را زنده و نابینا را بینا مىكند. «فالقوه على وجه ابى یأت بصیراً»*
6- در معجزه وكرامت، سن وسال شرط نیست. (پیراهن فرزند، چشمان پدر را بینا مىكند.)
7- یوسف، علم غیب داشت وگرنه از كجا مىدانست كه پیراهن، پدر را بینا مىكند. «یأت بصیراً»
8 - خداوند آنچه را كه روزى سبب حزن یعقوب شده بود، مایه شادى و شفاى او قرار داد. (پیراهن روزى سبب اندوه شد و امروز سبب شادى )*
9- فرزندان متمكن، بستگان ضعیف مخصوصاً والدین سالمند را تحت پوشش ببرند. «و اتونى باهلكم اجمعین»
10- شرایط اجتماعى، در عمل به وظیفه اثر دارد. «واتونى باهلكم اجمعین» (صلهى رحم یوسف در آن شرایط به نوعى بود كه باید فامیل به مصر بیایند.)
11- رسیدگى به بستگان با حفظ حقوق سایر مردم، لازم است. «اتونى باهلكم»
12- تغییر مسكن و هجرت، آثار زیادى دارد از جمله: خاطرات غمانگیز را دگرگون مىكند. «و اتونى باهلكم اجمعین»
13- افراد خانواده و بستگان نزدیك در صورت امكان نزدیك هم و در كنار هم زندگى كنند. «و اتونى باهلكم اجمعین»*
14- جوانمردى یوسفعلیه السلام تا آن اندازه بود كه برادران او را تحمّل نكردند و را در چاه انداختند، ولى یوسفعلیه السلام همه برادران و خانوادههایشان را دعوت كرد. «و اتونى باهلكم اجمعین»*
15- با خویشان هر چند خطاكار باشند نباید قطع رابطه كرد. «و اتونى باهلكم اجمعین»*
16- براى كسانى كه زجر فراق كشیدهاند باید به فكر رفاه بود. «اجمعین» دیگر یعقوب تاب فراق ندارد.
17- بهترین لطف آن است كه همه را شامل شود. «اجمعین»